نفهمیده برفتم
فروغ از لندن فروغ از لندن


یک گل زگلِ رویی توناچیده برفتم
هرجا زگلِ رویی تو شر میده برفتم
نالیده چوبلبل همه شب ازغمِ هجران
حرف و سُخنی از گلی نشنیده برفتم
صد تعنه زِهرخاروخسی را بشنیدم
ازحرفِ کس ونا کسی رنجیده برفتم
لبخند زدی غُنچه نما بر رُخ اغـیار
بگریسته  از ترسِ تو خندیده برفتم
درجنگِ محبت دل و دین باخته اما
صد تیر بدل خورده و پیچیده برفتم
ازدردِ دلِ خویش بکس،حرفی نگفتم
با اشکِ سرازیر شده ازدیده برفتم
درفصل بهار آمدی روی تو ندیدم
چون بادِ خزان خَسته وغـلتیده برفته
دانسته ای آنم که درعشق وفا نیست
فهمیده ای، ازعشق نه فهمیده برفتم
چون شمع ببزمِ دگران بود فروغ ام
تا دامن خویش سوخته برچیده برفتم
       18/4/2013
 باتقدیم احترام

April 18th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان